معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

رفتن به باغ

يه روز جمعه ، وقتي امين آقا ، آلمان بودن با معين رفتيم دنبال محمدجواد ، آخه محمدجواد توي مدرسه بود و آزمون داشت ، عزيز دلم همش دلش ميخواست بره توي مدرسه ، هي ميگفت مامان بيا بريم توي مدرسه ، بهش گفتم عزيز دلم ، ببين اينا چقدر بزرگن من نمي تونم بيام تو ، وقتي شما هم اينقدر بزرگ شدي ديگه من نميتونم بيام مدرسه ، سختم ميشه ، همشون بزرگن ، بايد بابارضا بياد ولي گوشش بدهكار نبود ، آخرش هم منو كشوند توي مدرسه كنار حياط وايستاد و بچه ها رو نگاه مي كرد ، منم برگشتم توي ماشين بعد با محمد جواد اومد و حسابي خوشحال بود و به محمدجواد ميگفت كه بچه ها چقدر قشنگ فوتبال بازي مي كردن مخصوصا اون چاقه بعدش رفتيم دنبال عمه و از اونجا رفتيم باغ   ...
28 دی 1396

تولد گل پسرمون

پسر گلم توي تابستون بدنيا اومده ، امسال عزيز دلم دوست داشت كه مهمونهاي جشن تولدش دوستاي كلاسش باشند براي همين با هم تصميم گرفتيم كه روز تولدش خودمون سه نفري يه جشن كوچولو بگيريم و جشن اصلي رو بعداز محرم و صفر و موقع مدرسه بگيريم . وقتي تصميم گرفتيم كه جشن تولد بگيريم بابارضا گفت توي مشهد از اين مهمونيها استقبال نميشه ، اتفاقا همه ي والدين محترم استقبال كردن و همه ي بچه ها شركت كردند تم تولد رو بارسلونا و رئال انتخاب كرديم تا توي جشن بچه ها با هم كلكل كنند و جشن تولد قشنگ تر بشه ، معين عزيزم از تمام بچه ها پرسيد كه كدوم رئاله و كدوم بارسا و همه نظراتشون رو دادن و به تعداد رئال و بارسا سفارشات رو داديم كارت دعوت رئال و بارسا رو گرفتيم...
19 دی 1396
1